آسمون کربلا اشک می باره ...
آسمون داره می باره
کربلا شیون به پا شد
خیمه ها دارن می سوزن
زینبم صاحب عزا شد
ای محرم ماه ماتم
اومدی با ظلم و کینه
داغ زهرا تازه کردی
می زنه به سر و سینه
یا حضرت علی اصغر ...
در دست بابا کودکی بس غرقه خون است
نامش علـــی اصغر و شیرین زبــون است
کوچه پر از رقص و کف و هلهله برپاست
خیمه پر از شیون عـــزا ولـــــوله برپاست
لشکر به صف شد قاتل آمـــد با کمـــــانش
تیر از هــــــدف می لـــرزد و وقتی امانش
عید غدیر ...
دستــی ببین در دست پیغمبـــر نشستـه
عیدی ولایت بس گـــران و شد خجسته
جشنی مهیا شد که مـولا جانشین است
این انتخابش در زمین صد آفـــرین است
خلـق از وصایای نبی دل بسته بـــــودند
مــوجی چـــو دریا در غدیر آماده بودند