وای از این دنیای خاکی ...
توی این دنیای خاکی
همه فکر آب و نونیم
آخه هیچ وقت سیر نمیشیم
در تلاشیم ، تا میتونیم
بی خیال از این و اونیم
در رو روی هم می بندیم
با سلام و بی سلامی
زیر لب به هم می خندیم
توی شهر و توی روستا
دلا دائم بیقرارن
دوست و دشمن واسه ماها
هیچکدوم فرقی ندارن
واسه پول و تاج و تخت هم
دلا رو باغم شکستیم
بی توجه ، پشت دیوار
سیریم و آروم نشستیم
کو؟ محبت و ، کو؟ یاری
از تو دلهامون پریدن
کو؟ عدالت که خدا خواست
همشون از هم بریدن
دنیامون به این قشنگی
همه از هم ناامیدن
خیلی پادشاه عوض شد
هیچکدوم خیری ندیدن
کاش تو این دنیای خاکی
دل مهربونی داشتیم
واسه باغ دل ، همینجا
بذر خوبی رو می کاشتیم
می دونیم ، خدا می دونه
همه مون یه عمری داریم
وقت رفتن که بیادش
همه چیزو جا می ذاریم
ته دنیارو کی دیده
نمیمونه اینجا هیچکس
آخه روز آخری هس
میریم و با یه کفن بس
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا