یا حضرت علی اصغر ... (تقدیم به سردار کوچک کربلا)
در دست بابا کودکی بس غرقه خون است
نامش علـــی اصغر و شیرین زبــون است
کوچه پر از رقص و کف و هلهله برپاست
خیمه پر از شیون عـــزا ولـــــوله برپاست
عمـو عباس نیــومد ...
خیمـــه همــــه منتظــر
وای عمـو جون نیومد
نالـــــــه هــای سکینه
تــو خیمـه باز درومـد
رفته به ســوی فــرات
علقمــــــه آب بیــــاره
لبای خشک و زخمــی
غم تـو دلا مـی کـــاره
تقدیم به زنده یاد هادی نوروزی ...
خــزانست و پــائیز
دل از تو کرد یادی
چه برسرت آمــــد
کجایی ای هـــادی
چه ناگه تــو رفتی
دساتو وا کــــردی
تو اوج پـــروازت
خـدا خـدا کـــردی
مشهدی در منا ...
دوبــاره فـــاجعـــه گردید
جهـان در انـدوه و مــاتم
زمین میلــــرزد از غصه
منــا شد مشهـــــــــد عالم
ستم بــازم شده تکـــرار
منا در خاک و خون رنگین
نفسهــا خـامــوشند و دل
بسوزد از غمـی سنگین
پائیز هم زیباست ...
باز کن پنجره را
امروز هوا عالی است
چشمانت را بگشای
پائیز هم دیدنی است
شکر خدا بجا آر …
خلقتش ستودنی است
گوش کن ...
می شنوی ؟
صدا یی پیداست!
خش خش برگها هم شنیدنی است